قوله تعالى: إذْ قالت امْرأت عمْران... الایة اذ در اول این آیت تعلق بآخر آیت گذشته دارد، یعنى: سمیع علیم إذْ قالت میگوید: الله شنوا و دانا است بحال و گفتار آن زن عمران که گفت: رب إنی نذرْت لک و گفته‏اند که تعلق باصطفائیت دارد، یعنى «و اصطفى امرأة عمران اذ قالت». و گفته‏اند: تقدیر آنست که اذکر یا محمد بنیوش تا گویم از آنچه زن عمران گفت. بو عبیده گوید: این اذ را حکمى نیست و بهیچ چیز تعلق ندارد. و ازین جنس فراوان آید در قرآن در ابتداء آیات و قصص. إذْ قالت امْرأت عمْران معنى آنست که زن عمران بن ماثان گفت، نام وى حنه، و به مریم بارور بود: لان نجانى الله و وضعت ما فى بطنى لاجعلنه محررا اگر خداوند عز و جل مرا ازین عقبه برهاند، و این فرزند که در شکم دارم بسلامت از من جدا شود، بر خود واجب کردم که وى را آزاد دارم از کارهاء این جهانى، تا خداى را پرستد، و خدمت بیت المقدس کند. و ایشان بزرگ مى‏داشتند خدمت مسجد قدس، و فرزندان بآن میدادند تقرب را بخداى عز و جل.


و در شرع ایشان بر فرزندان فریضه بود طاعت داشتن، و گردن نهادن، و خود را بسپردن در چنین نذر که بایشان رفتى و این در حال کودکى بودى تا ببلوغ، و بعد از بلوغ اختیار ایشان را بودى از خدمت مسجد کردن و تیمار داشتن هم چنان بر عادت تا آخر عمر. یا بگذاشتن آن و بیرون شدن. اما معنى «محرر» خالص است، چنان که بهیچ چیز تعلق ندارد و هیچ چیز در وى نگیرد و یقال «رجل حر» اى خالص من العیوب «و طین حر» اى خالص من الرمل و الحصاة، و الحر هو الذى صار لله تعالى فى الحقیقة عبدا.


آن گه دعا کرد مادر مریم تا آن نذر از وى پذیرفته شود. گفت: فتقبلْ منی إنک أنْت السمیع الْعلیم از آنکه آن فرزند را هدیه‏اى ساخته بود در راه حق و در کار خیر، و نه هر هدیه بمحل قبول افتد و لهذا قال الله تعالى: إنما یتقبل الله من الْمتقین قوله: فلما وضعتْها الایة... اى وضعت حملها اشارت بمعنى کرد از آن جهت بلفظ تأنیث گفت. قالتْ رب إنی وضعْتها أنْثى‏ عادت انبیاء و علماء ایشان چنان بود که هر کسى ازیشان فرزندى بخدمت مسجد قدس دادى تقرب را بخداى عز و جل و پسر دادى نه دختر، که دختر عورت باشد و ناقص عقل و دین. و نیز زنان را عذر باشد گاه‏گاه، پس دختر شایستگى تحریر ندارد. مادر مریم گمان برد که پسر زاید، نذر از آن جهت کرد، پس که دختر بود، این سخن بر سبیل اعتذار برون داد و گفت: رب إنی وضعْتها أنْثى‏ خداوندا، من دختر زادم، و دختر چون پسر نبود و شایستگى تحریر ندارد. و آن گه گفت: و الله أعْلم بما وضعتْ اى اعلم بمآلها و حقیقة احوالها. گفت: خدا داناتر است که عاقبت کار وى بچه باز آید و حقیقت حال وى چه بود.


قراءة شامى و عاصم بروایة بو بکر عیاش و یعقوب بما وضعتْ بضم تا است. و این از قول مادر مریم است . و روا بود برین قراءة که و لیْس الذکر کالْأنْثى‏ عارض بود نه از قول مادر مریم و بر قراءة دیگران که وضعتْ باسکان تا خوانند، لا بد و الله أعْلم بما وضعتْ عارض بود، نه از قول مادر مریم. و لیْس الذکر کالْأنْثى‏ برین قراءة هر دو وجه پذیرد. و إنی سمیْتها مرْیم بزبان رومى «مریم» امة الله است. حنة گفت: من این دختر را مریم نام نهادم، و کذلک اسمها عند الله عز و جل. مصطفى (ص) گفت: «حسبک من نساء العالمین اربع: مریم بنت عمران و آسیة امرأة فرعون و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد».


و إنی أعیذها بک اى امنعها و اجیرها بک و ذریتها من الشیْطان الرجیم الملعون المطرود.


عن النبى (ص) انه قال: «ما من مولود الا و الشیطان ینال منه طعنة و لها یستهل الصبى الا ما کان من مریم و ابنها فانها لما وضعتها قالت: انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم فضرب من دونها، حجاب»


ذریة زایندگانند که ذریت از ایشان بود و نیز فرزندان باشند که زادگانند، از ذرو گرفته‏اند. یعنى از خلق خدا که بر زمین پراکنده‏اند. ذرا یذرو و تذْروه الریاح ازینست و رواست که از ذرأ بود، و قد تقدم ذکره . شیطان نامیست از جن و انس هر ناپاک را. و در خبر است که از خلفاء راشدین یکى مردى را دید در پى کبوتر، گفت: شیطان یتبع شیطانة ، تأنیث روا داشت در شیطان. و الله در قرآن از جن و انس شیاطین گفت. و عرب کسى را که داهى بود، شیطان گویند. و بآن ذم نخواهند. و شیطان را دو وجه است از روى معنى. یکى آنکه از «شاط بدمه» است، یعنى که: او در خون ولد آدم شده است. برین تأویل نون نه اصلى است و بر وزن فعلان است چون عطشان. دیگر وجه اشتقاق آن از «شطون» است. عرب گویند: «نوى شطون» اى بعیدة و برین تأویل نون اصلى است و بر وزن «فیعال».


و «رجم» در قرآن بر وجوه است، یکى کشتن، یکى دور کردن، یکى بیرون کردن، یکى بگمان گفتن، یکى نکوهیدن و رجیم این جا از دو وجه است: یکى از بیرون کردن است که گفتند او را: فاخْرجْ منْها فإنک رجیم. و دیگر از نکوهیدن است و لعنت شنوانیدن و بد نام کردن که گفت وى را: مذْموما و الذم العیب این رجم که عیب است، زبان زدن است. چنان که در احکام اسلام «رجم» سنگ زدن است و کشتن.


فتقبلها ربها بقبول حسن الایة... این اجابت دعاء مادر مریم است، تا آنجا که گفت: «حسنا» میگوید: بپذیرفت آن را خداوند آن پذیرفتنى نیکو، و برویانید او را به نبات نیکو. یعنى بر صلاح و سداد و معرفت و طاعت خداى.


قبول مصدر است بر وزن فعول چنان که وضوء و طهور و ولوع و وقود. و انبات سخنى روانست در میان عرب در کار پروردن فرزند. و کفلها زکریا قراءة کوفی مشدد است و زکریا مقصور، اى و کفلها الله زکریا میگوید: وى را بداشتن فرا زکریا (ع) سپرد، و باقى بتخفیف خوانند و زکریاء ممدود، و معنى آنست که زکریا مریم را بداشتن بپذیرفت و صح فى الخبر «انا و کافل الیتیم فى الجنة کهاتین و اشار باصبعیه»


و زکریا پیغامبرى بود از خداوند عز و جل باهل شام در آن زمان، و از فرزندان سلیمان بن داود (ع) بود. کلبى گفت: چون مریم از مادر جدا شد، مادر او را در خرقه‏اى پیچید و بمسجد بیت المقدس فرستاد، پیش احبار و دانشمندان ایشان، و رئیس و مهتر احبار زکریا بود. گفت: من او را برگیرم، و من بداشت او اولى‏ترم که خواهر او نزدیک من است بزنى. احبار گفتند: اگر او را بخویشان و قرابت باز مى گذاشتندى، هیچکس بوى نزدیکتر از مادر وى نبود، بوى بگذاشتندى. پس باتفاق قرعه بزدند و سهم زکریا بقرعه بیرون آمد، بوى تسلیم کردند. زکریا رفت و از بهر وى غرفه‏اى بساخت چنان که بنردبان پایه بر آن غرفه میشدند، و او را در آن غرفه بنشاند. این است که رب العالمین گفت: کلما دخل علیْها زکریا الْمحْراب.


محراب نامیست شریف‏تر جاى را و گرامى‏تر چون غرفها، و کوشکها. إذْ تسوروا الْمحْراب. این محراب کوشک داود است و محاریب مقاصیر است. و گفته‏اند که: محراب مسجد است. و مسجد و نمازگاه از بهر آن محراب گویند، لکونه موضع محاربة النفس و الشیطان.


کلما دخل میگوید: هر گه که زکریا بر مریم در شدى، در آن محراب وجد عنْدها رزْقا. بنزدیک وى روزیى یافتى. در تفسیر آورده‏اند که در تابستان میوه زمستانى تازه یافتى، و در زمستان میوه تابستانى تازه. قال یا مرْیم! گفت: اى مریم! أنى لک هذا این ترا از کجاست؟ انى در لغت عرب دو چیز بود: بمعنى کیف بود، چنان که گفت: أنى یحْیی. و بمعنى من أین چنان که این جا گفت: أنى لک هذا قالتْ هو منْ عنْد الله مریم گفت: این از نزدیک خداست.


گفته‏اند که: جبرئیل مى‏آورد از آسمان. آن گه گفت: إن الله یرْزق منْ یشاء بغیْر حساب. محتمل است که این هم از قول مریم بود. معنى آنست که: درین هیچ شگفتى نیست که ما را از غیب روزى میرسد که خداى دارنده و روزى گمارست، آن را که خواهد روزى میدهد از خزانه فراخ بکرم فراخ، بى‏مئونت و بى‏قیاس.


روى عن جابر بن عبد الله: «ان رسول الله (ص) اقام ایاما لم یطعم طعاما، حتى شق ذلک علیه، فطاف فى منازل ازواجه فلم یجد عند واحدة منهن شیئا، فاتى فاطمة فقال: یا بنیة! هل عندک شیئا آکله فانى جائع. فقالت: لا و الله بابى انت و امى، فلما خرج من عندها رسول الله ص بعثت إلیها جارة رغیفین و بضعة لحم، فاخذته منها فوضعته، فى جفنة لها و غطت عندها و قالت و الله لاوثرن بها رسول الله (ص) على نفسى و من عندى، و کانوا جمیعا محتاجین الى شبعة طعام، فبعثت حسنا او حسینا الى رسول الله فرجع الیها، فقالت بابى انت و امى، قد اتانا الله بشى‏ء فخبأته لک، فکشفت عن الجفنة فاذا هى مملوءة خبزا و لحما، فلما نظرت الیها عرفت انها برکة من الله عز و جل. فحمدت الله و صلت على نبیه ص. فقال علیه السلام: من این لک یا بنیة! فقالت هو من عند الله إن الله یرْزق منْ یشاء بغیْر حساب. فحمد الله و قال: الحمد لله الذى جعلک شبیهة سیدة نساء بنى اسرائیل، فانها کانت اذا رزقها الله شیئا فسئلت عنها قالت هو من عند الله ان الله یرزق... و بعث رسول الله الى على (ع) ثم اکل رسول الله (ص) و فاطمة و على و الحسن و الحسین و جمیع ازواج النبى (ص) و اهل بیته جمیعا حتى شبعوا قالت فاطمة و بقیت الجفنة کما هى و اوسعت منها على جمیع جیرانى، و جعل الله‏ عز و جل فیها برکة و خیرا.


قوله: هنالک دعا زکریا ربه هنالک بلام و کاف هناک بکاف و بى‏لام، و هنا بى‏لام و بى‏کاف هر سه بمعنى ثم است. عرب آن را بیشتر در موضع حین نهند. میگوید: هم بر آن جاى و هم در آن هنگام که زکریا ع میوه تازه دید نه در هنگام خویش و دانست که آن از قدرت فراخ خداوندست و نه از هنگام طبع، طمع افتاد او را بفرزند، و زن او عاقر بود که نه زائید. با خود گفت: که او که میوه تواند آفرید بى‏هنگام، فرزند تواند آورد از عاقر. در آن هنگام زکریا ع خداوند خویش را خواند گفت: رب هبْ لی منْ لدنْک... لد، و لدى و لدن هر سه بمعنى عند است.


ذریة طیبة اى نسلا مبارکا، تقیا، رضیا، همانست که جاى دیگر گفت: و اجْعلْه رب رضیا إنک سمیع الدعاء اى مجیب الدعاء. کقوله تعالى: إنی آمنْت بربکمْ فاسْمعون اى فاجیبونى و کقولهم سمع الله لمن حمده اى اجاب.


روى ان النبى (ص) قال: ایما رجل مات و ترک ذریة طیبة اجرى الله علیه مثل اجر عملهم لا ینقص من اجورهم شیئا.


فنادتْه الْملائکة حمزه و کسایى فنادیه بیاء خوانند بر تقدیم فعل و ملائکة هر چند که جمع است، این جا جبرئیل خواهد. عرب روا دارند کسى را که رئیس و مهتر قوم باشد که از وى خبر بلفظ جمع باز دهند. چنانک رب العالمین گفت: الذین قال لهم الناس در تفسیر است که باین ناس ابو سفیان بن حرب خواهد بود. فنادتْه الْملائکة و هو قائم یصلی فی الْمحْراب میگوید: جبرئیل آواز داد زکریا (ع) را، و او بر پاى بود، نماز میکرد در محراب. این محراب مسجد بیت المقدس است.«ان الله» بکسر الف قراءة شامى و حمزه. یبشرک بتخفیف قراءة حمزه و کسایى میگوید: خدا ترا شاد میکند به پسرى نام وى یحیى (ع). و در سوره مریم است که هرگز پیش از وى یحیى نیافریدیم. مفسران گفتند: «سمى یحیى لان الله احیا قلبه بالایمان و النبوة» یحیى از حیاة است، و حیاة حقیقى حیاة دل است، و حیاة دل بنبوت و ایمان است. و یحیى را هم نبوت بود و هم ایمان. و گفته‏اند که: یحیى نام کردند او را که الله بعلم قدیم خود دانست که از دنیا شهید بیرون شود، و رب العالمین شهیدان را زندگان خواند: بلْ أحْیاء عنْد ربهمْ یرْزقون.


روى ان النبى (ص) قال من هوان الدنیا على الله ان یحیى بن زکریا قتلته امرأة.


و قیل سمى یحیى لان الله تعالى احیا به عقر امه. و قیل لانه، احیاه بالطاعة حتى لم یعص قط و لم یهم بمعصیة.


قال رسول الله (ص) ما من احد الا یلقى الله عز و جل قد هم بخطیئة او عملها الا یحیى بن زکریا فانه لم یهم و لم یعملها.


مصدقا نصب على الوصف، او الحال «بکلمة من الله» و این بکلمه را سه معنى است: یکى آنست که یبشرک بیحیى بکلمة من الله یعنى که این بشارت سخنى است از خداوند عز و جل. دیگر وجه آنست که: خداى ترا بشارت میدهد به پسرى از زن عاقر بکلمه کن سدیگر معنى آنست که: مصدقا بعیسى بن مریم انه ابن مریم من غیر أب و انه عبد الله و رسوله. گویند: اول کسى که بعیسى بن مریم ایمان آورد و بنبوت و رسالت وى اقرار داد، یحیى بود. یحیى بسه سال مه از عیسى بود، و هر دو پسر خاله یکدیگر بودند. عیسى از مریم بنت عمران زاد و یحیى از حنة بنت عمران. و گفته‏اند: مصدقا بکلمة من الله معنى آنست که: یحیى از عاقر زاده قدرت خداى را گواهست. عیسى عن را از مادر بى‏پدر زاده.


روى: ان امرأة زکریا أتت مریم لیلة تزورها، فلما فتحت الباب التزمتها. فقالت امرأة زکریا یا مریم اشعرت انى حبلى: قالت مریم. اشعرت انى ایضا حامل قالت امرأة زکریا فانى وجدت ما فى بطنى سجد لما فى بطنک و ذلک قوله: مصدقا بکلمة من الله و سیدا


در نعت یحیى (ع) میگوید: بار خداى مهترى است کریم‏تر خداى عز و جل گفته‏اند: که سه چیز شرط سیادت است: علم و حلم و تقوى. تا این سه خصلت بهم نیایند در یک شخص، استحقاق سیادت مرو را ثابت نشود و قیل السید السائس لسواد الناس اى معظمهم و لهذا یقال سید العبد و لا یقال سید الثوب. و حصورا حصور آنست که بزنان نرسد و گرد ایشان نگردد، و فعول است بمعنى فاعل، یعنى حصر نفسه، عن الشهوات، و گفته‏اند: فعول است بمعنى مفعول کانه، محصور عنهن اى ممنوع محبوس عنهن من قبل الله عز و جل.


و نبیا من الصالحین این صالح در قرآن پیغامبران را جایهاست. پارسى آن «شایسته» است. چنانک گویى: فلان یصلح لهذا الامر


روى ابو هریرة قال: سمعت رسول الله (ص): کل بنى آدم یلقى الله بذنب قد اذنبه یعذبه الله ان شاء او یرحمه، الا یحیى بن زکریا فانه کان سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین.


قال رب الایة... مفسران گفتند: زکریا (ع) این خطاب با جبرئیل کرد و گفت: یا سیدى! أنى یکون لی غلام و قدْ بلغنی الْکبر مرا فرزند چون بود؟


و پیرى بمن رسید و پوستم بر استخوان خشک شده از پیرى. گویند: صد و بیست سالش از عمر گذشته بود، و زن او را نود و هشت سال. و این سخن نه بر سبیل انکار گفت، بل چون رب العالمین در آفرینش خلق حکم چنان کرده است بر عموم، و عادت چنان رانده که از مرد پیر و زن عاقر فرزند نیاید، زکریا (ع) خواست تا بداند که این فرزند ایشان را چون در وجود خواهد آمد هم در حال پیرى و ضعف؟ یا ایشان را بجوانى و قوت شباب باز برد و فرزند آرد، یا از زنى دیگر خواهد بود؟ یا بر طریقى دیگر بیرون از عادت آفرینش عموم خواهد بود؟! پس این سوال از کیفیت وجود فرزند رفت، نه از اصل وجود. بعضى علماء گفتند: این سخن که از وى رفت، نه سوال بود بلکه استعظام نعمت خداى عز و جل بود، چنان که عرب گویند، چون شغلى عظیم و نعمتى بزرگ پدید آید: «من لى بکذا، و من أین لى کذا؟» یعنى من ازین که باشم؟


و چه باشم؟ و از کجا اهل این نعمت شوم؟ پس جبرئیل از پیغام خداى وى را جواب داد: کذلک الله یفْعل ما یشاء. معنى آنست که: این فرزند ترا هم در حال ضعف و پیرى دهد، و از کمال قدرت وى دور نیست که آفرینش خداى این فرزند را همچون آفرینش الله است آن را که خواهد و هر چه خواهد. یعنى که اگر تعجب میکنى درین کار پس تعجب کن در همه اختراعات و ابداعات الله که آن همه بر یک نسق است از روى قدرت.


قوله: قال رب اجْعلْ لی آیة زکریا (ع) از آن پس نشان خواست که وقت حمل این فرزند کى بود؟ و چه نشان دارد؟ تا در شکر و سپاس دارى و عبادت بیفزایم قال آیتک ألا تکلم الناس ثلاثة أیام إلا رمْزا این رمز همان وحى است که جاى دیگر گفت: فأوْحى‏ إلیْهمْ. و معنى هر دو درین قصه اشارتست او را.


گفتند: شرط آنست که با اهل خود مباشرت کنى در حال طهر و نشان حمل آنست که سه روز سخن با مردم نتوانى گفتن، مگر اشارتى بدست یا بسر و زبان، هم چنان بجاى بى‏خرس و بى‏مرض. بعضى علماء گفتند: آن زبان بستن وى از سخن با مردمان عقوبتى بود که رب العالمین بوى خواست که بعد از آنکه بمشافهه با فرشته سخن گفته بود آیت و علامت میخواست. قومى دیگر بعکس این گفته‏اند و آن آنست که: زکریا (ع) از رب العزت قربتى و عبادتى خواست تا آن بجاى آرد شکر نعمت اجابت دعا را، رب العزت وى را فرمود که جملگى خویش سه روز در کار عبادت و تسبیح و ذکر ما کن، و با مردم سخن مگوى، آن ترا شکر نعمت است و پذیرفته ما.


و اذْکرْ ربک کثیرا این دلیل است که زبان وى از تسبیح نماز و ذکر خدا بسته نبود. و سبحْ بالْعشی و الْإبْکار تسبیح نامى است همه سخنان را که بآن خداى ستایند، هر چند که استعمال آن بیشتر در سبْحان الله رود. و سبوح پاک بى‏عیب است مصطفى (ص) گفت: هیچ روز نبود، که نه منادى ندا کند: «ایها الخلائق سبحوا الملک القدوس» عایشه گفت: مصطفى (ص) در سجود گفتى: «سبوح، قدوس، رب الملائکة و الروح».


روایت است از عبد العزیز بن ابى داود، گفت: روزى مصطفى (ص) در مدینه با یاران نشسته بود، یاران بکوهى نگریستند و گفتند: یا رسول الله «ما اعظم هذا الجبل!» چه عظیم است این کوه! رسول (ص) گفت: هیچکس از شما در بهشت نشود، تا چندان که این کوه است وى را عمل نبود. یاران همه دلتنگ شدند و سر در پیش افکندند، و از آن گفت خویش پشیمان شدند که ما چرا آن گفتیم تا این شنیدیم؟ رسول خدا گفت: «مالى أراکم محزونین؟»


چه بودست مرا که شما را دلتنگ مى‏بینم؟ ایشان گفتند: کاشکى ما را این نظر و این گفت نبودى! یعنى که این دشخوار کاریست عمل فراوان باید تا چندانک باین کوه برآید. رسول (ص) گفت: دلتنگى مکنید، این آسان‏تر از آنست که شما پندارید.


نه شما مى‏گوئید: «سبحان الله»! این گفت شما از آن عظیم‏تر است و تمام‏تر! در روزگار عمر (رض) مردى را حد مى‏خوردن مى‏زدند. آن مرد در میانه ضرب گفت: «سبحان الله» عمر (رض) فرا جلاد گفت: «دعه، فان التسبیح لا یستقر الا فى قلب مومن». و روى ان علیا (ع) قال: «سبحان الله کلمة احبها الله و رضیها و قالها لنفسه و احب ان یقال له، و لم تقل الا لربنا و الیها یفزع الخلائق،» بالْعشی و الْإبْکار ابکار در بامداد شدن است و این جا بمعنى بکرة است، مصدر بجاى اسم نهاد، چنانک گفت: فالق الْإصْباح. اصباح بمعنى صبح است، مصدر بجاى اسم گفت، اینجا همچنانست. عرب از وقت آفتاب برآمدن تا بچاشتگاه بکرة گویند، و از وقت آفتاب فرو شدن تا پاره‏اى از شب بگذرد، عشى گویند.


و مراد باین دو کلمه نه آنست که: تا زکریا (ع) در تسبیح و نماز بهر دو طرف روز اختصار کند، بلکه دوام ذکر و عبادت خواهد، در همه اوقات شبانروز باین سه روز مخصوص.


روى عن ابى الدرداء (رض) قال: «یا ایها الناس! اذکروا لله یذکرکم، ما من عبد یقول لا اله الا الله الا قال الله تعالى صدق عبدى لا اله إلا انا وحدى. و ما من عبد یقول: الحمد لله، الا قال الله تعالى صدق عبدى، منى بدأ الحمد و الى یعود و انا احق به. و ما من عبد یقول: الله اکبر الا قال الله تعالى صدق عبدى انا اکبر کل شى‏ء، و لا شى‏ء اکبر منى. و ما من عبد یقول سبحان الله و بحمده الا قال الله تعالى صدق عبدى سبحانى و بحمدى، منى بدأ التسبیح و الى یعود. و هى لى خالصا. و ما من عبد یقول لا حول و لا قوة الا بالله، الا قال الله. صدق عبدى، لا حول و لا قوة الا بى. سل عبدى توت.»


روى ان یحیى بن زکریا (ع) مر على قبر دانیال النبى (ع) فسمعه، و هو فى القبر، یقول: «سبحان الذى تعزز بالقدرة و البقاء، قهر العباد بالموت و الفناء، قال فسمع ثم مضى.


فنادى به مناد من السماء: یا یحیى! انا الذى تعززت بالقدرة و قهرت العباد بالموت، استغفرت له السماوات و الارض و من فیهن. و روى ان النبى (ص) قال: أ لا ادلکم على کلمات هن افضل الکلام الا القرآن؟ و هن من القرآن خفاف على اللسان، ثقال فى المیزان، یرضین الرحمن و یطردن الشیطان، سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر.


و عن ابى ذر قال: قال رسول الله (ص): «على کل نفس کل یوم طلعت فیه الشمس صدقة منه على نفسه». قلت: یا رسول الله! من این نتصدق و لیس لنا اموال؟ قال: «و ان من ابواب الصدقة الصلاة و التکبیر و التحمید لله، و سبحان الله، و لا اله الا الله، و الله اکبر و استغفر الله» قال: «و قبض علیهن ملک فجعلهن تحت جناحه و صعد بهن. فلا تمر على جمع من الملائکة الا استغفروا لقائلهن حتى تجی‏ء بها وجه الرحمن عز و جل.»